آخرین مطالب پيوندها نويسندگان |
من وتنهایی
بعضی وقت ها سکــــــوت میکنی چون آنقدررنجیده ای که نمی خواهی حرفی بزنی
بعضی وقت ها سکــــــوت میکنی چون واقعاحرفی واسه گفتن نداری
گاه سکــــــوت یه اعتراضه
گاهی هم به انتظار
اما بیشتر سکــــــوت واسه اینه که هیچ کلمه ای نمی تونه غمی رو که تو در
وجودت داری توصیف کنه
کاش کودک بودم تابزرگترین شیطنت زندگی ام نقاشی روی دیوار بود ای کاش کودک بودم تا ازته دل می خندیدم نه اینکه مجبور باشم همواره تبسمی تلخ برلب داشته باشم ای کاش کودک بودم تا دراوج ناراحتی و دردبا یک بوسه همه چیزرا فراموش می کردم
افسوس که کسی نیست........ افسوس که کسی نیست تاگذشته های پرملالم را از من بگیرد وآینده ای پراز شادی را به قلبم هدیه کند افسوس که کسی نیست! تا بار فراق وجدایی را از دوش من بردارد وکوله باری از محبت خویش را جایگزین آن کند افسوس که کسی نیست....... از من بخواهد ناگفته های قلبم را که عمریست خک خورده سینه ام شده است را برایش بازگو کنم ودر پاسخ عشق بی پایانش را نثار دل بیمارم کند! افسوس......... افسوس که در این روزگار کسی نیست جز سکوت وتنهایی و دلتنگی که عمری گوشه نشین قلبم شده اند وهروز غم را بادلم همخوانی می کنند
آدمی که بی صدا قهر میکند تو همنفسم هستی و نفسهایم عطر تنهایی را میدهد . تو همسفرم هستی و جاده زندگی رسم غریبگی را به من یاد میدهد . تو مال منی و من مال تو نیستم، باران منی و من کویری بیش نیستم . دیدی که در آینه ی چشمان خیسم ، چشمان تو حتی یک ذره هم خیس نشد ! من پر از درد بودم و خسته ، اما دل تو حتی یک ذره هم دلگیر نشد ! هستی و انگار نیستی ، گاهی حتی فراموشم میکنی و از من میپرسی که تو کیستی؟ تو با منی و من تنها نشسته ام ، تو در قلبمی و من اینک یک دلشکسته ام ! نیستی و من تنها مانده ام ، آنقدر دلم گرفته که اینجا با غمها جا مانده ام ...
|
|||
![]() |